کیومرث حاجی محمدی – پژوهشگر تاریخ و فولکلور/
هدف از برگزاری جشنها و گردهماییها، سرور و شادی مردم، خدمترسانی و بخشش به تهیدستان و زیردستان، ستایش پروردگار و به تبع آن خشنودی خدا بوده است، بنابراین شناخت جشنها، فرهنگها و باورهای آن، وفاق و همدلی انسانها و جوامع را در پی داشته است و بستری فراگیر به منظور دستیابی به وحدت فکر و وحدترویه که امروزه مهمترین نیاز نوع بشر در همه جوامع است را به بار می آورد.
آغاز سال نو از نگاه علمی و پدیدههای نجومی عبارت است از قرار گرفتن آفتاب در برج حمل (نیمکره شمالی) یعنی اعتدال ربیعی و آن هنگامی است که خورشید روی مدار استوا قرار میگیرد و طول روز و شب برابر و ۱۲ ساعت میگردد. مردمان بینالنهرین روز اول سال یا همان عید رستاخیز را عموماً در اعتدال بهاری (۲۱ مارس) یا همان نوروز یا سرسال جشن میگرفتند. جشنی برآمده از دل جوامعی که مردم حافظ آن در طول تاریخ بودهاند. در یک نگاه عالمانه، این نوروز است که تاریخ را روایت می کند، نه تاریخ نوروز را. زیرا قدیمیترین جشن آیینی است که در اقصی نقاط دیده شده و در حافظه تاریخی ملتها جای دارد.
بنا بر گفته مهرداد بهار از سه هزار سال پیش از میلاد در آسیایغربی دو عید رواج داشته است. عید آفرینش در اوایل پاییز و عید رستاخیز که در آغاز بهار برگزار میشده است. بعدها دو عید پاییزی و بهاری به یک عید تبدیل گردیده و سربهار جشن گرفته شد.
به عقیده صاحبنظران جشن سالنو بابلیها یا «زگموک» ریشه در دوران سومریها دارد و از افسانههایی که به خطمیخی بر الواح گلی نگاشته شده چنین بر میآید که این جشن تقریباً از ۲۳۴۰ سال پیش از میلاد (در زمان گودهآ) شناخته شده بود.
براساس منابع اساطیری این عید در بینالنهرین (بابل و آشور) و همچنین در عیلام در اصل نمایانگر بازگشت ایزدِشهیدشونده، دُموزی بود که معتقدان نظر داشتند او هر ساله میمیرد و بار دیگر به حیات برمیگردد. مرگ او مرگ جهان گیاهان و حیات مجدد او حیات مجدد جهان گیاهی بود. سپس در پی عزاداریهایی که برای ایزدِشهیدشونده، مظهر برکت، مظهر زندگی و مرگ جهان گیاهی انجام میشد، ایزدِ به شهادترفته بار دیگر در روز نوروز زنده میشد و زندگی از سر میگرفت.
تمدن بابِل در جنوب میانرودان در بازه تاریخی اوایل هزاره دوم پیش از میلاد تا اوایل هزاره اول پیش از میلاد باشکوهترین تمدن دنیای باستان شناخته میشود که جشن سال نو را در ابتدای بهار و با تشریفات خاصی برگزار مینمود. بابلیها جشن را بنام خداوند بزرگ، مردوک جشن میگرفتند و باور داشتند در این روز همه خدایان در معبد بزرگ و اصلی ویژه مردوک «اساگیلا» حضور مییافتند. شاه نیز درچنین روزی در معبد حاضر می شد و به عنوان تجدید عهد و پیمان دست تندیس یا پیکره مردوک را میگرفت.
یکی ازآداب مهم جشن مقارن با سال نو، افروختن آتش بود. خدایان دراین نشست و مجمع، دربارهی روند حوادث سالجاری تصمیم گرفته و خطمشی، سرنوشت، وظایفشاه، خوبی و بدی محصول، هبوط و نزول بلایا و بخت و سرنوشت مردم و مقدرات آنان را رقم میزدند. این امر در اقتدار مردوک بوده و تعیینکنندهی سرنوشت و مقدرات مردم او بوده که …
یکی ازآداب مهم جشن مقارن با سال نو، افروختن آتش بود. خدایان دراین نشست و مجمع، دربارهی روند حوادث سالجاری تصمیم گرفته و خطمشی، سرنوشت، وظایفشاه، خوبی و بدی محصول، هبوط و نزول بلایا و بخت و سرنوشت مردم و مقدرات آنان را رقم میزدند. این امر در اقتدار مردوک بوده و تعیینکنندهی سرنوشت و مقدرات مردم او بوده که در روزهای هشتم و یازدهم از جشن؛ درحالی که خدایان با احترام در برابرش ایستاده بودند تصمیم میگرفت. بیگمان اینچنین مراسم و مجمعی، الگویی بوده است برای مراسم دربار شاهان هخامنشی و ساسانی. درچنین ایامی که بارعام داده میشد، بزرگان و صاحبان مناصب حضور مییافتند و شاه، مقامات و مناصب مملکتی را به کسانی که میخواست واگذار میکرد و یا از آنان پس میگرفت. نوروز، روز تعیین برات و مقدرات از سوی شاه بود.
کردان ایزدی هم جشنی بنام «سرسال» دارند که بنابر گفته دکتر تفضلی به نقل از یک منبع سریانی: «در جشن سرسال ایزدی خداوند بر مسند خود مینشیند درحالیکه پیامبران و ملایک وی پیرامونش هستند خداوند به آنان میگوید من درحالیکه شما مشغول شادی و عبادت هستید میان شما فرود میآیم. درچنین روزی، خداوند به اتفاق ملازمان وملایک، تقدیرات و آینده مردم و مملکت را تعیین می کند». وجوه مشترکی میان زگموگ بابلیها، سرسال ایزدیها و نوروز ایرانیها بهنظر میرسد. بروکلمان میگوید در میان ایزدیها تنها مفهوم اساطیری جشن سال نو نیست که با مفهوم زگموک بابلی همسان است. ایزدیان در این روز برای روان درگذشتگان گوشت میان فقرا تقسیم میکنند.
هرچند جشن نوروز از کهنترین و مهمترین جشنهای ایرانی محسوب میشود، لیکن بنابرگفتههای دکتر فرهوشی چنین بنظر میرسد که جشن فروردین جشن دینی ایران شمالی بوده است. ایرانیان شمالی این جشن را به یاد درگذشتگان خود برگزار میکردند، اما ایرانیانجنوبی یعنی هخامنشیان جشن اول سال را در مهرماه میگرفتند.
کلمه سال در فارسی که بعنوان واحد زمانی بکار رفتهاست، مشتق از کلمه سرد (sareda) ایرانی کهن، به معنی سرد است و از اینرو آغاز آن ابتدای فصل سرد یعنی مهرماه بوده است و نیز به همین جهت است که نوروز در لهجههای میانه ایرانی «نوسرد» گفته میشود.
گویا در دوره ساسانیان که به سنتهای شمالی ایران بیشتر علاقه داشتند، جشن دینی فروردین یا نوروز در ناحیه جنوبی ایران رونق و شکوه یافت. به نظر دکتر تفضلی، سال ایرانیان باستان در کتیبههای داریوش در پاییز آغاز میشد و جشن بسیار معروف مهرگان (بگیاد)ایرانیان باستان در اصل جشن اول سال ایرانیان بوده است. تفضلی معتقد است که در ایران باستان، سال اوستایی جدید که در زمان داریوش معمول گشت با ماه دی آغاز می شد و آغازسال اوستایی قدیم، روز اول سال درانقلاب تابستانی، در میان مردم حفظ شده بود. سپس زمانی پیش از دوره ساسانیان یا در همان دوره با مصالحهای میان تقویم دینی و تقویم عامه، سال جدیدی پیدا شد که مانند سال عامه در اول فروردین آغاز میگشت و این تاریخ با اعتدال بهاری تطبیق داده شد.
جشن سال سومریان و بابلیان قدیمیتر از جشن سرسال ایزدی و جشن نوروز است وهیچ مشکلی و ایرادی وجود ندارد که مشابهتها و همانندیهایی بین اشکال و ریشههای آغازین بسیاری از افسانهها وجود داشته باشد، بخصوص که این مراسمات از مرگ و تولد و رشد و نمو و نو شدن در هرسال و پیوند و نزدیکی آنها با دو فصل زمستان خشک و سخت بخصوص برای مردم گلهدار و بهار پر رونق و سخاوتمند صحبت میکنند.
میان جشن سال نو زگموک و سرسال ایزدیها هم مشابهت و همسانیهای فراوان به چشم میخورد که برخی از پژوهشگران بدان اشاره کرده اند، چنانکه پروفسور آرتور کریستنسن، شرقشناس دانمارکی نیز در کتاب مشهور خود «ایران در زمان ساسانیان» مینویسد: «نوروز عید بهاری است و آثاری از زگموگ، که جشن بابلیان بود، درآن باقی است. بنابراین نوروز به زمانهای پیش از هخامنشیان و مادها برمیگردد. جشن نوروز با مرور زمان و تحولِ تدریجی جنبههای متعدد دینی و رسمی و سیاسی پیدا کرده است و از عصر باستان و تمدنهای بینالنهرین تا دوران پرشکوه هخامنشی تکامل یافت و در دوران حکومت ساسانیان به اوج رسید. بنظر میرسد در برهه ای از دوران ساسانی سالهای کبیسه رعایت نمیشده است، بنابراین روز برگزاری مراسم نوروز در هر دوره ۴ ساله، یک روز از موعد اصلی خود عقب میماند و در نتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصلهای گوناگون سال جاری بودهاست. پنج روز نخست فروردین جشنی همگانی بین عموم مردم بود از اینرو آن را نوروز عامه نامیدهاند. روزششم فروردین که جشن نوروزبهگونهٔ درباری برگزارمیشده است نوروز بزرگ نام داشتهاست. مجموعهٔ رسمهای جشن بهاری نوروز با جشن سوری و آتشافروزی آغاز میشد و پس ازبرگزاری مراسم سال نو، در روزسیزده فروردین پایان مییافتهاست. با سقوط دولت ساسانی و نابسامانی اوضاع اجتماعی در ایران، برای مدتی جشنها به ویژه نوروز در انزوا برپا میشد».
برتولد اشپرلر، ایران شناس بزرگ آلمانی در اینباره میگوید: «از جشنهای قدیمی ایرانی، پیش از همه جشن سال نو و نیز در پایان تابستان، جشن پاییز بوده است که طبیعتاً طبق تقویم قدیمی برگزارمی شد. البته اعراب به ویژه در زمان عمر دوم (عمر عبدالعزیز) کوشش کردهاند تا این اعیاد را ملغی کنند و کسانی را که در این دوره به مناسبت عید نوروز هدایای متداول برای مقامات بالا میفرستادند، تحت فشار قرار میدادند».
شرح آیین نوروز و تشریفات وابسته به آن به تفصیل در تاریخنگاری دوران اولیه اسلام آمده است که قدیمیترین سند در این دوره به جاحظ دانشمند سدهٔ سوم هجری تعلق دارد. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه مینویسد: «سال نزد فارسیان چهار فصل بود. بر حسب این فصول عیدهایی داشتند كه به اهمال در كبیسه روز این عیدها جابهجا میشد. از جمله این اعیاد یكی روز اول فروردین ماه یعنی نوروز بود كه روز بس بزرگ است كه به علت زنده شدن طبیعت گویند. آغاز خلقت جهان در آن روز بوده است. چنین به نظر میرسد كه پنج روز نخستین سال « نوروز عامه» یعنی جشن همگانی بود. حال آنكه روز ششم كه «خرداد روز» نام داشت، « نوروز خاصه» یعنی جشن پادشاهان و بزرگان بوده است».
یکی از متونی که بعد از آثارالباقیه بیرونی می توان در آن به ریشهشناسی نوروز پرداخت شاهنامه فردوسی است که در سال ۴۰۰ هجری قمری در بحر متقارب نوشته شده، بعدها به دستورجلالالدین ملکشاه سلجوقی برای رونق نوروز و بهسازی گاهشمار ایرانی چندین ستارهشناس ایرانی از جمله خیام گرد هم آمدند. لیکن این رونق با حمله مغول به پایان رسید.
این وقفه نیز نوروز را از میان نبرد، به نحوی که بعدها مثلا احمدخانی که از پیشگامان ادبیات کردی کلاسیک است در کتاب «مموزین» هم ضمن روایتی از رخدادهای دوره امارت امیر زینالدین از حاکمان کرد جزیره در سال ۸۲۸ شمسی به نوروز در میان مردم جزیره اشاره می کند.
در دورههای بعد به ویژه در عصر صفویان به نوعی یک آشتی و پیوند میان باورهای اسلامی و سنتهای اصیل به وجود آمد. پس ازصفویه، در زمان افشاریه، زندیه و قاجاریه نیز نوروز همچنان باقی ماند و نهایتا در عصرحاضر و در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، بعنوان میراث معنوی به ثبت جهانی رسید و در چهارم اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰) توسط مجمع عمومی سازمان ملل، روز۲۱ ماه مارس با عنوان رسمی «روز بینالمللی نوروز»، توسط یونسکو به عنوان میراث فرهنگی و معنوی بشر به ثبت جهانی رسید.