شفیع بهرامیان/
در جوامع در حال گذار، ساختارهای ایلی اغلب به عنوان نماد «مقاومت» در برابر هژمونی دولتها، بازتولید میشوند. در بسیاری از مناطق کشور، هویت قومی در تقابل با گفتمان یکسانساز دولت، گاه به ایل و زبان و حتی لهجه، تقلیل مییابد. فعالان محلی، با اتکا به نظریههای پستمدرنِ هویت، این تقلیلگرایی را به مثابه «احیای فرهنگ مغلوب» توجیه میکنند. اما این نگاه، دو مشکل اساسی دارد:
الف- تقلیل هویت فرهنگی به هویت قبیلهای: این مسئله به معنای تبدیل هویت به مجموعهای ثابت و ایستاست که پویایی تاریخی و تکثر درونی جامعه را نادیده میگیرد.
ب- تضعیف نهادهای مدنی: تمرکز بر هویتهای پیشامدنی، مانع شکلگیری گفتمان شهروندی، مشخصا مبتنی بر حقوق فردی و مسئولیت جمعی میشود.این مسئله به دنبال خود روابط را دستخوش تغییر میکند. چرا که در جوامع قبیلهای، روابط، اغلب چندبعدی و درهمتنیده بوده در حالی که در جوامع مدرن، روابط، تخصصیتر و محدودتر هستند. میتوان استدلال کرد که قبیلهگرایی با ایجاد روابط در هم تنیده و غیرشفاف، مانع از توسعه نهادهای مدنی و تفکیک وظایف میشود.
روشنفکران محلی یا «سربازان هویت» که رسالت خود را صرفاً در دفاع از هویت طایفهای یا زبانی تعریف میکنند، ناخواسته به بازتولید منطق حذفگرایی و مرزبندی دامن میزنند. با این رویکرد، اصولی مانند عدالت، شایستهسالاری یا آزادی و…. ذیل وفاداری به قبیله تفسیر میشوند. در یک جامعه مدرن البته فرد براساس توانمندی و دستاوردهایش مورد ارزیابی قرار میگیرد نه انتساب به فلان قبیله و تیره و حمایت فلان سرمایهدار و طبقه و کاست.
این رویکرد همچنین تقویت مرزهای زبانی یا طایفهای، گروههای غیرخودی را بهحاشیه میراند یا آنها را غیر خودی و حتی دشمن معرفی میکند!
در همین چارچوب بسیاری از رهبران سنتی ایلی، خود در پی حفظ سلسلهمراتب سنتیاند و همسویی برخی فعالان محلی با آنها، شاید نقد روندها و ساختارهای ناعادلانه را متوقف کرده و آفت جدی برای دموکراسی و تعریف هرگونه روشنفکری و فعالیت اجتماعی و مدنی باشد.
رسانه در جوامع نیمهسنتی، میان دو نقش متناقض گیر کرده است: اول، رسالت حرفهای و انتشار عینی اطلاعات، نظارت بر قدرت و تقویت گفتمان انتقادی و دوم، فشار هویتی و لزوم پاسخگویی به انتظارات جامعهای که رسانه را «آینه هویت جمعی» میخواهد.
در برخی جوامع، گاهی رسانههای محلی بهجای تمرکز بر شفافیت، به بلندگوی رقابتهای بین قومی تبدیل میشوند. این مسئله نشان میدهد که « فعالیت مدنی و یا روزنامهنگاری قبیلهمحور» نهتنها به همبستگی و توسعه متوازن جامعه کمک نمیکند، بلکه شکافهای اجتماعی را عمیقتر میکند.
گاهی ضعف نهادهای مدرن و ناکارآمدی کارگزاران دولت محلی در ارائه خدمات عمومی و یا وجود تبعیض، بخشی از مردم از جمله فعالان مدنی را بهسوی پناهبردن به ساختارهای سنتی و قومی سنتی سوق میدهد. فعالان محلی نیز، در این وضعیت بهدلیل ناامیدی از اصلاحات ساختاری، دوباره به «هویتسازی ایلی» روی میآورند.
در جوامع ماقبل مدنی، دفاع از هویت ایلی یا محلی برای اشخاص، اعتبار اجتماعی یا سرمایه نمادین میآفریند؛ بنابراین برخی فعالان اجتماعی محلی برای کسب مشروعیت خود، به بازتولید این گفتمان هویتی میپردازند در حالیکه نمیشود خود را «روشنفکر» نامید اما از ساختارهای سنتی قدرت پیشامدنیت دفاع کرد!
رسانههای اجتماعی و فضای مجازی نیز با تقویت طایفهگرایی دیجیتال، هویتهای محلی را به کالایی برای «لایک» و «ریاستور» تبدیل میکنند و بجای شکل دادن به گفتمان شهروندی، «انسان قبیلهوند» را برساخت میکنند!
درست آن است روشنفکران بهمثابه واسطههای انتقادی بهجای رمانتیکسازی قومی، نقد همزمانِ سنت و مدرنیته را پیشه کنند. نهادهای رسانهای نیز که وفاداریشان به «حقیقت» است، نه به طایفه یا جغرافیای قومی، باید حمایت شوند نه تخریب!
در کنار این، جامعه باید بتواند رسانههای قبیلهمحور را از «رسانههای حرفهای» تشخیص دهد.
در یک جامعه دلسپردگی فعالان محلی به هژمونی ایلی و قومی، بحرانهای جدیدی مانند «قطبیسازی جامعه» و «تضعیف حقیقتگویی» میآفریند. نهایت دستاورد آن، ماندن در گرداب توسعهنیافتگی در قالب و شکلی شبهمدرن است.
البته در برخی جوامع، سیاست درست همان است که «فعالان محلی» در خدمت حفظ ساختار قبیلهای باشند چه اینکه جامعه هنوز به آن درجه از بلوغ و مدنیت نرسیده و در آن هنوز پاسداری از هویت فرهنگی در گرو تبعیت از کانونهای قدرت ایلی و قبیلهای است و البته نباید دیگر نام «فعال مدنی» بر این قبیل فعالین گذاشت.