۱۳۹۸۰۴۰۵۰۰۰۷۵۰_Test_PhotoN

وقتي سياست فرهنگ را قرباني مي‌كند

دکتر جعفر احمدی- جامعه شناس: هميشه شناخت در راستاي سعادت بشر نبوده است، چراکه منفعت‌طلبان برای منطقی جلوه دادن چپاول خود، آن را مصادره به مطلوب می‌کنند. قابلیت‌های فرهنگ در مدیریت و در سیاست و فراموش‌شده بود تا مدت‌ها مغفول مانده چون از زماني كه انسان پي به نقش و اهميت فرهنگ برد، به فرهنگ […]

دکتر جعفر احمدی- جامعه شناس: هميشه شناخت در راستاي سعادت بشر نبوده است، چراکه منفعت‌طلبان برای منطقی جلوه دادن چپاول خود، آن را مصادره به مطلوب می‌کنند. قابلیت‌های فرهنگ در مدیریت و در سیاست و فراموش‌شده بود تا مدت‌ها مغفول مانده چون از زماني كه انسان پي به نقش و اهميت فرهنگ برد، به فرهنگ دست برد! دستبرد فرهنگ هر روز رنگي تازه به خود می‌گیرد. زماني همه جا گفته شد كه بيگانگان دارند به ما تهاجم فرهنگي می‌کنند اي مردم! بيايد فرهنگ خود را پاس بداريم. بياييد ارزش‌های فرهنگي خود را حفظ كنيم؛ اما امروز كسي از تهاجم فرهنگي حرفي نمی‌زند. البته نه به اين خاطر كه ديگر فرهنگ مورد هجوم خارجی قرار نمی‌گیرد؛ بلكه به اين خاطر كه فرهنگ در داخل هم مورد سوء مدیریت قرار گرفته است. درست نهادهايي كه كار فرهنگي می‌کنند مديراني كه اين نهادهاي فرهنگي را اداره می‌کنند و كارشناساني كه هنوز تعريف فرهنگ را نمی‌دانند ولي دارند فرهنگ را مهندسي می‌کنند! چقدر بي‌شمارند اين نهادهاي فرهنگي، اين مديران فرهنگي و اين مهندسان فرهنگي. در خوش‌بینانه‌ترین حالت بايد گفت ناآگاهانه دارند اين كار را می‌کنند ولي بازهم درآور است.

این‌ها فرهنگ را بيلبورد تبليغاتي می‌دانند كه با آن خودشان را تابلو كنند. این‌ها فرهنگ را كانال رسيدن به قدرت می‌دانند. كانالي كه هيچ تخصصي لازم ندارد. كافي است چهارتا واژه و مفهوم فرهنگي را یاد بگیری تا یک‌عمر از آن بهره‌برداری سياسي كني. اصلاً خوبي كار فرهنگي در اين است كه هر کاری بكني كسي نمی‌تواند بگويد كارت فرهنگي نبوده چون هیچ‌کس ابزار سنجش فرهنگي ندارد. چون نتیجه‌اش را كسي نمی‌بیند؛ و جالب اينكه هركجاي ساختار اجتماعي لنگ بزند و نتوانند دركش كنند؛ می‌گویند بايد كار فرهنگي كرد! و كار فرهنگي در نظر آنان پسخوراند سیاست‌ها و دیدگاه‌های خودشان است.

غافل از اينكه كار فرهنگي را مردم كوچه و بازار مديريت می‌کنند. كار فرهنگي همان صداي فروشنده‌ای ست كه داد می‌زند آتيش زدم به مالم! كار فرهنگي صداي سبحان‌الله مادري است كه با آن هر روز بيدار می‌شویم! كار فرهنگي دروغي است كه پدر جلو فرزندش می‌گوید ولي او هرگز نمی‌گوید پدرم دروغ می‌گوید! اصلاً كار فرهنگي را معتادان و متكديان و سایرین بدون ابزارهاي تبليغاتي می‌کنند، طوري كه اگر تمام نهادهاي فرهنگي با تمام امكانات تبلیغاتی‌شان هم بسيج شوند باز از عهده آنان بر نمی‌آیند.

انديشمندي می‌گوید: «فرهنگ مادر سياست است. مضحك است تصوير فرزندي كه سعي می‌کند مادر خود را بزايد.» آري درست است. همه خرابکاری‌های فرهنگي از اينجا آغاز شد كه سياست آبشخور فرهنگ شد. زماني بود كه سياست ما از فرهنگ تغذيه می‌کرد ولي اكنون فرهنگ از سياست (مراد سياست عريان يعني قدرت است) تنفس می‌گیرد. تنفسي كه آلوده به نفوذ در عرصه قدرت است. درحالی‌که فرهنگ وابسته به مردم است. در سلسله‌مراتب قدرت، مردم در پایین‌ترین مرتبه قرار دارند. يعني جايگاه فرهنگ به‌واسطه عامل قدرت (كه اكنون مديران فرهنگ هم هستند) به‌منظور نفوذ در مردم عوض شده است. فرهنگ ديگر متعلق به مردم نيست! فرهنگ دارد زير فشارهاي قدرت و سياست قرباني می‌شود. آيا كسي صداي ناله‌هایش را نمی‌شنود؟!

زماني بود كه معلمان كار فرهنگي می‌کردند و مردم آنها را فرهنگي می‌خواندند؛ اما اكنون فرهنگ نهادي (يا همان نهادهاي فرهنگي بي‌شمار) فرهنگیان را به حاشيه رانده‌اند. اين نهادها خود را متوليان فرهنگي می‌نامند؛ اما به‌راستی‌که اگر فرهنگ متولي داشت قرباني سياست نمی‌شد. البته متولي فرهنگ، عامه مردم‌اند اما در كشاكش قدرت مردم جایگاهشان ضعيف شده و سياست زدگي جامعه آنها را نسبت به پاسداشت فرهنگ سرخورده كرده است. كاش اين سرخوردگي این‌قدر توان نداشت تا فرهنگ روزمرگی را در بين مردم رواج نمی‌داد. كاش مردم فرهنگ پايداري را در خود زنده می‌کردند. كاش قدرت این‌قدر جذبه نداشت تا فرهنگ را مصلوب خود نمی‌کرد. كاش قدرت این‌قدر قدرت نداشت تا تمام تریبون‌ها و حتي قلم نويسندگان و رسانه‌ها را به سيطره خويش در آورد! كاش سياست فرهنگ بود تا فرهنگ فرهنگي را اشاعه می‌داد و كاش كسي داد و بي‌داد فرهنگ را می‌شنید…

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید